قسمتی از متن :
ارزیابی دیدگاههای سه رویکرد نظری رقیب در بحران اخیر اقتصادی جهان
۰۸ دى ۱۳۸۷
دکتر فرشاد مومنی*- تمام آن مؤلفههایی که در اقتصاد آمریکا منشأ بحران شده در هر اقتصاد دیگری هم اگر وجود داشته باشد، میتواند منشأ بحران شود یعنی چه در یک اقتصاد در حال توسعه و چه در یک اقتصاد توسعهیافته، تزریق منابع مالی بدون توجه به اقتضائات بخش حقیقی و ظرفیت جذب اقتصاد ملی، اصرار بر اتخاذ رویههایی که گسترش و تعمیق فساد مالی را به همراه میآورد، اعمال فشار به سیستم بانکی برای دادن اعتبارات بیضابطه، هر کدام میتواند به گونهای برای اقتصاد ملی بحرانآفرینی بکند و از این منظر هیچ تفاوتی بین اقتصاد آمریکا و یک اقتصاد در حال توسعه مثل ایران وجود ندارد.
باید از زاویه جدیدی به مهمترین مسئله اقتصادی جهان طی ماههای گذشته، یعنی بحران اخیر نگاه کنیم. بحرانی که ابتدا بازارهای مالی آمریکا را در بر گرفت و بعد از آن به سایر بازارهای مالی مهم دنیا سرایت کرد. این نگاه جدید درواقع به معنای این است که میخواهیم ببینیم رویکردهای نظری رقیبی که در حوزة اقتصاد وجود دارند هر کدام به چه صورتی به این مسئله نگاه میکنند و چه تبیینی از این بحران ارائه کرده و چگونه نتیجهگیری نموده و چه توصیههایی ارائه میکنند.
برای این کار تلاش شده سه رویکردی را که در بین اقتصاددانان آمریکا جایگاه نسبتاً مشخصی دارند واکاوی کنیم. این سه رویکرد به ترتیب عبارتاند از:
1- رویکرد اقتصاد مرسوم
2- رویکرد مارکسیستی
3- رویکرد نوکینزی
تصور میکنم که نگاه از این زاویه میتواند دستاوردی مهم برای ما به همراه داشته باشد و اگر قرار است ضوابط و معیارهای علمی همراه با رعایت شرافت حرفهای تحلیلگرانی که به این مسئله میپردازند، مبنای نظریهپردازی باشد، از دل این ارزیابی به روشنی میتوان دید چطور ما به سمت یک همگرایی محسوس بین رویکردهایی که علیالاصول فاصلة خیلی شدیدی با هم دارند میرویم و این میتواند یک نکتة امیدوارکننده باشد که هر کدام از رویکردهای نظری رقیبی که برای حل و فصل مسائل ایران و تبیین مشکلاتش مورد استفاده قرار میگیرد اگر مبانی و اصول روششناختی اقتصاد را رعایت کنند، اختلاف و فاصلة بین آنها خیلی زیاد نخواهد بود. اگر ما بتوانیم چنین چیزی را نشان دهیم شاید بتوان گفت بارقه امیدی به وجود میآید که در ایران هر کس از هر نحلة فکری که باشد اگر موازین متعارف پژوهش علمی و روششناسی علمی را رعایت کند فهمش از واقعیت با فهم دیدگاههای رقیبش فاصلة زیادی پیدا نخواهد کرد. گرچه فرایند متفاوتی را طی کرده باشند.
رویکرد سنتی
در چارچوب رویکرد اقتصاد مرسوم به این پدیده اقتصاددانانی که از این زاویه مسئله را تحلیلی میکنند عمدتاً روی آموزهای که در سالهای 1980 به بعد در اقتصاد آمریکا در دستور کار قرار گرفت متمرکز هستند که از آن اصطلاحاً به عنوان Reeganomics یا اقتصاد ریگانی نام برده میشود. در چارچوب این آموزه دو مؤلفه کلیدی است که مبنای سیاستگذاری اقتصادی قرار میگیرد و ادعای اقتصاددانان مرسوم در آمریکا این بوده است که اگر این دو آموزه به اندازه اهمیتی که دارند درک بشوند و مبنای سیاستگذاری قرار بگیرند بدون نیاز چندانی به مداخلة دولت یا با حداقل نیاز به مداخله دولت سیستم اقتصادی اداره خواهد شد. این دو مؤلفه به ترتیب عبارتاند از:
1- پرهیز دولت از دخالت در اقتصاد و محور قرار دادن اندیشه مقرراتزدایی به عنوان موتور تحرک اقتصاد
2- اتکا به نرخهای مالیاتی حداقل
تصور اقتصاددانان مرسوم که به شدت از آموزة ریگانی در اقتصاد آمریکا دفاع میکردند این بود که با تکیه بر این دو مؤلفة کلیدی میتوان اقتصادی شکوفا و پررونق را شاهد بود. این رویکرد که در یک دورةهشت ساله در دوره حکومت ریگان مورد استفاده قرار گرفت، به واسطة خصلت سرمایهسالارانهای که داشت منشأ مواجهه اقتصاد آمریکا با سطوح نسبتاً بالای کسری بودجه و همینطور مواجهه با نابرابریهای فزاینده در مقیاس اقتصاد آمریکا شد و واکنش آن هم اقبال خارقالعاده و غیرمتعارفی بود که به بیلکلینتون و مشاوران او در انتخابات بعدی صورت پذیرفت. در دوره حاکمیت اقتصاد ریگانی در آمریکا هم حداقل سه بار شاهد بحرانهایی در حوزة مالی از قبیل این چیزی که این بار مشاهده کردیم بودیم اما در دورة جدید حاکمیت جمهوریخواهان با وجود این که در این فاصله تحولات چشمگیری در عرصة علوم و تکنولوژی پدید آمده بود و بخشهای مهم و قابل توجهی از دستاوردهای انقلاب دانایی در آمریکا ظاهر شده، آنها باز هم به سراغ همان برنامه قبلی شعارهای سنتی خود رفتند.
همانطور که میدانیم در اثر انقلاب دانایی به دلایل گوناگون نیاز به تنظیمگری در اقتصاد ملی به طرز خارقالعادهای افزایش مییابد. بنابراین در شرایطی که اقتصاد نیاز به تنظیمگری خیلی بیشتری داشت بازگشت به آموزه اقتصاد ریگانی و دخالت حداقل دولت و به حداقل رساندن هر نوع مقررات تنظیمکننده در کنار اصرار به نرخهای بسیار پایین مالیاتی به همان اندازه که در کوتاهمدت میتواند به طرز خارقالعادهای منافع سرمایهداران بزرگ را حداکثر کند فشارهای محسوسی را به گروههای متوسط و ضعیف درآمدی جامعه وارد میکند و هزینههایی که به تبع آن به وجود میآید افزایش پیدا میکند. شدت آثار مخرب آموزة ریگانی که در دورة اخیر توسط بوش پسر مورد استفاده قرار گرفت به اندازهای است که فرانسیس فوکویاما، نظریهپرداز مطرح نئولیبرالها و یکی از بلندمرتبهترین و مشهورترین چهرههای ترویجکننده اندیشه لیبرال دموکراسی در مقام ارزیابی و تحلیل آنچه در این دوره در اقتصاد آمریکا گذشته، به صراحت میگوید ما فقط در یک صورت میتوانیم از عهده این بحران برآییم که از آموزه اقتصاد ریگانی فاصله بگیریم و بدانیم که با تغییر شرایط این آموزه دیگر قابل کاربرد نیست. از این بابت روی ایدههای فوکویاما تأکید میکنم که در درجة اول او یکی از تکیهگاههای اصلی
تصاویری از چند صفحه نخست فایل :
توجه فرمایید بدلیل تهیه ی تصویر با نرم افزار های خارجی متن نمایش داده شده در تصاویر ممکن است دارای اشکالاتی در نمایش برخی حروف باشد که در فایل اصلی بدون مشکل است
مبلغ قابل پرداخت 12,200 تومان
برچسب های مهم